میتوان فرهنگ را مانند یک
سیستم در نظر گرفت که کدها وارزشهای خاصی در آن وجود دارند و تکیه بر
ساختارهای مبنایی ان میتواند در ادارهی آن سیستم و راهبرد طولی و عرضی
آن، از لحاظ زمان، مفید و مقوم باشد.
سیستم فرهنگ اگر کلیت یک سرزمین را شامل باشد، به هر حال جدا از کل جهان
نیست و اتفاقاتی که در پیکر جهانی میافتد نیز بدون ارتباط با آن سیستم
نخواهد بود. علیالخصوص در عصر ارتباطات و گفتمان جهانی نظامهای فرهنگی
جهان در هم ادغام شده و درون یک سیستم جامع در حال دیالوگاند. به این صورت
است که کشورهای همجوار مانند سیستمهایی به موازات هم و در راستای رشد و
حرکت به آینده قرار میگیرند و در آن کشورهایی که علیالظاهر در حال طی
دورهی انتقالی یا انقلابی هستند، متأثر از فرهنگ پهلویی هستند.
سیستمهای فرهنگی همجوار، خردهسیستمهایی از نظام فرهنگی هستند که هریک
دارای کدها و ارزشهای درونی خود هستند. ایدهی صدور انقلاب و یا بیداری
اسلامی نیز میتواند از جنس ارتباط پهلویی فرهنگها خبر دهد. لکن تعبیر و
تبیین این نوشته از پیک "بیداری اسلامی" آن را در حالتهای مختلف امکان
انقلابها بررسی میکند تا جنس و طرز بیان ان را در منطقهی خاورمیانه و
شمال آفریقا به عنوان سیستمهای فرهنگی همجوار مورد نقد و مشاهده قرار
دهد.
حالتهای ممکن برای جنس انقلابهای منطقه به این صورت ممکن است که در اول
امکان دارد جنس انقلابها انسانی و همچون انقلابهای اسبق اروپایی باشد؛
همانند آگاهی مردم برای رسیدن به آزادی و فراغ بال از دست پدرسالاری و
سلطهی باستانی امرای بدون لچک. این جنس از انقلاب شبیه انقلاب مشروطه در
ایران است، که با وجود انسجام و تجربههای اخذ شده از انقلابهای دنیا به
جد در حال مطالبهی حق فردی مردم است.
نوع دوم انقلاب، از جنس انقلاب ایران، انقلاب مردم مسلمان برای حاکمیت
اندیشهی بومی و مکتبی خود و به نقدی دیگر انقلاب جوهری و شکافت پوستهی
بیرونی اقتدار مرکزگرا، چنانکه حکومتی از جنس اندیشه و فرهنگ ناب همان
جامعه در آن صورت امکانپذیرد.
جنس سوم، وجود آشوب برای به قدرت رسیدن حکومتهایی دستنشاندهی دولتهای
قدرتمند و تشکیل سلطههای دمکراتیک از طریق ارتباطات بینالمللی و رابطهی
متنی شمال و جنوب و پدرسالاری اقتصاد جهانی است. یا به نقبی دیگر ایجاد
ساختارهای دمکراتیک برای به وجود آمدن زمینههای سیستمی اشاعهی کارتلهای
هستههای مرکزی. تعبیر بیداری اسلامی، از جنس هژمونی و استیلای اندیشهی
سیاسی حاکم در دنیا نیست بلکه راه نوع دوم اشارهشده در بالا را میپوید و
آن هویت مردم منطقه است.
به نوعی این تعبیر راه صدور کدها و رمزهای سی و سه سال پیش ایران است و به
نوعی دیگر و برتر از آن ترمیمی است که استراتژی رهبری در منطقه در
اندیشهی انقلابی مردم میتواند داشته باشد. ترمیم اندیشههایی که دخیل در
انقلاب هستند. ارسال کدهای ارزشی یک سیستم به سیستم دیگر برای تقویت آن
برای تکامل درونزا و ارزشزایی از هویت درونی آن است. یعنی روند تکامل
سیستمهای سیاسی و حقوقی کشورهای منطقه ایجاب میکند تا از کدهای همجوار
بهره بگیرد. کدهایی که امکان ترجمه و شکافت دارد. انتقال کدها به قصد
بیگانهکردن و تزریق سیستمی نیست، بلکه در جهت بازسازی تکامل سیستمهای
همجوار صورت میگیرد.
بیداری اسلامی شعار و تشویق مردم منطقه برای انقلاب و همافزایی نیست.
کاوشی است برای فهم انقلابی و ترمیم اندیشههای انقلابی از جنسی که در
همهی انقلابهای موفق دنیا بوده است. انقلابی که نیاز به تکرار نداشته
باشد. در هر فرد و جامعه زیربنای هر عملی اندیشهی آنست.
اگر انقلابهای بیروح و مادی در پی ایجاد حق فردی و دمکراسی بودند،
انقلابهای عصر دانش و فرهنگ در پی برآمدن هویت انسانها در عملشان است.
هویتی که ناشی از اندیشهی خود هر جامعه است. تجربهی پست مدرنیسم هم
عرصهی اعتراض هویت به اندیشهی مدرن و یکپارچهی قدرت بود.
در این برهه، هویت به جای حق در کنش خالقان جامعه نهفته است. در هر سه
حالت انقلابهای فرض شده، آنها را آگاه به رجوع به هویت فرهنگی و رمزهای
سیستم فرهنگی کشور مینماید. ایدئولوژیهایی که ممکن است دستخوش سازههای
آزادمنشی، سلطهگریزی و اسلامگرایی باشد و هر سه اگر به رمزهای اندیشگان
خود بها ندهند و در راستای انفطار پوستهی بیهویت حکومت نشوند، چه بسا
دچار پوستینی دیگر شوند.
از اینرو بیداری اسلامی عقلانیتی را در بر دارد تا همهی حالتهای ممکن
در انقلابهای منطقه را ترمیم کرده و آنها را در برابر از خودبیگانگی
فرهنگی محافظت کند. این فکر راهبردی انقلاب اسلامی ایران است که در طول
دوران انقلاب اسلامی هم در سازمان اندیشهی انقلابی ایران موجود بوده و هم
در استراتژیهای رهبری موجود بوده است. البته این خُلق فرهنگی از ویژگیهای
بارز امر رهبری در ایران است که در سالهای گذشته نیز در سیاستهای
فرهنگی همچون نهضت نرمافزاری، فرصتهای نظریهپردازی و نقد اندیشمندانه
دلسوزانه در ایران مورد اشاره واقع شده است.
به رعم توجه انقلابیون و قدرتمداران دنیا در کاریزماتیک بودن انقلابها،
راهبرد انقلاب اسلامی ایران بیشتر به ارزشها و خلق و خوی فرهنگی تکیه
داشته است و عامهسالاری و کاریزماسازی رهبران برای تودهها در آن یکی از
گفتمانهای پایین دست بوده است. در هر حال وجود ارزشهای مثبت یک سیستم در
سیستم های پهلویی آن چنین میتواند مؤثر واقع گردد.
سر آخر میتوان گفت ایدئولوژی ترمیمی "بیداری اسلامی" دیالوگی است که
سیستم فرهنگی ایران اسلامی با سیستم های همجوار برقرار میکند و آنها
را از جوهر ارزندهی خود آگاه میکند. چرا که انقلاب مشروطه ایران نیز پس
از خانهتکانی و بازخوانی توانست با نگاه به جوهر فرهنگی ایران و کشف و
پرورش روح اسلامی آن بت از خودبیگانگی را بشکند و نور درون خود را نمایان
سازد.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصــــل خویش
سر من از نالـــهی من دور نیست
لیک چشم و گوش را مستور نیست
*محمد زینالیاُناری؛ کارشناس ارشد علوم اجتماعی است و در جهاد دانشگاهی اردبیل فعالیت میکند.
|