در تورات، سِفِر تثنیه، باب 18، آیات 15 تا 18 چنین میخوانیم:

נָבִיא מִקִּרְבְּךָ מֵאַחֶיךָ כָּמֹנִי, יָקִים לְךָ יְהוָה אֱלֹהֶיךָ:  אֵלָיו,  כְּכֹל אֲשֶׁר-שָׁאַלְתָּ מֵעִם יְהוָה אֱלֹהֶיךָ, בְּחֹרֵב, בְּיוֹם הַקָּהָל, לֵאמֹר:  לֹא אֹסֵף, לִשְׁמֹעַ אֶת-קוֹל יְהוָה אֱלֹהָי, וְאֶת-הָאֵשׁ הַגְּדֹלָה הַזֹּאת לֹא-אֶרְאֶה עוֹד, וְלֹא אָמוּת.  וַיֹּאמֶר יְהוָה, אֵלָי:  הֵיטִיבוּ, אֲשֶׁר דִּבֵּרוּ  נָבִיא אָקִים לָהֶם מִקֶּרֶב אֲחֵיהֶם, כָּמוֹךָ; וְנָתַתִּי דְבָרַי, בְּפִיו, וְדִבֶּר אֲלֵיהֶם, אֵת כָּל-אֲשֶׁר אֲצַוֶּנּוּ.

ترجمه:

یهوه، خدایت، نبی ای را از میان تو از برادرانت، مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید. موافق هر آنچه در حوریب در روز اجتماع از یهوه خدای خود مسئلت نموده، گفت: آواز یهوه خدای خود را دیگر نشنوم، و این آتش عظیم را دیگر نبینم، مبادا بمیرم. و خداوند به من گفت: آنچه گفتند نیکو گفتند. نبی ای را برای ایشان برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد، و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهم گفت.

 

  براساس آیات فوق برای بنی اسرائیل، از بین برادرانشان پیامبری مثل حضرت موسی(ع) خواهد آمد. هیچ پیامبری در طول تاریخ همچون حضرت محمّد(ص) به حضرت موسی(ع) شباهت نداشته است:

«هر دو در کوهی به پیامبری خداوند مبعوث شدند و به سوی قومی بت پرست فرستاده شدند تا آنها را به سوی یکتاپرستی دعوت کنند و معجزاتی را عرضه کردند که از سوی سران قوم این معجزات سحر و جادو خوانده شد. پس از اینکه سران قوم آنها را تکذیب کردند و پیروانی از بین ضعفای قوم یافتند و مأمور به هجرت شدند و هجرت کردند ولی سران کافر قوم به دنبالشان رفتند تا پیامبر را بکشند و خداوند هر دو را با معجزه نجات داد و هر دو به همراه پیروان و همراهانشان به مقصد رسیدند و پس از آن احکام و دستورات دینی بدانها داده شد و در برابر دشمنان مأمور به جهاد و جنگ مسلحانه شدند و خداوند هر دو را در برابر دشمنان یاری کرد و در نهایت در بین قوم خود در حالی که در مقام رهبری قوم بودند وفات یافتند. همچنین نباید فراموش کنیم که هر دو پیامبران صاحب شریعت بودند.»

  آیا با وجود این همه شباهت که بین حضرت موسی(ع) و حضرت محمّد(ص) وجود دارد شکی در این امر وجود دارد که موعود حضرت موسی(ع) در این آیات حضرت محمّد(ص) است؟

 

 

در کتاب مقدس در باره اقوام عرب و نسل اسماعیل تعابیر جالبی وجود دارد و وقتی یک خواننده این تعابیر را در کنار هم میگذارد چیزی جز نوید به آمدن پیامبری صاحب شریعت و اقتدار از میان اولاد اسماعیل در نمی یابد ما در این مطلب چند قسمت از این تعابیر را در کنار هم میگذاریم و سپس یک تحلیل مختصری از این بشارتها خواهیم داشت

در کتاب اشعیای نبی(ع) در باره قوم عرب میخوانیم

 اینک بندۀ من که او را دستگیری نمودم و برگزیدۀ من که جانم از او خشنود است من روح خود را بر او می نهم تا انصاف را برای امتها صادر سازد او فریاد نخواهد زد و آواز خود را بلند نخواهد نمود .....و جزیره ها منتظر شریعت او باشند .....من که یهوه هستم تو را به عدالت خوانده ام و دست تو را گرفته  تو را نگاه خواهم داشت و تو را عهد قوم و نور امتها خواهم گردانید....من یهوه هستم و اسم من همین است و جلال خود را به کسی دیگر و ستایش خویش را به بتهای تراشیده نخواهم داد ......صحرا و شهر هایش و قریه هایی که اهل قیدار در آنها ساکن باشند آواز خود را بلند نمایند .....خداوند مثل جبار بیرون می آید و مانند مرد جنگی غیرت خویش را بر می انگیزاند ....و بر دشمنان خویش غلبه خواهند نمود ...آنانیکه بر بتهای تراشیده اعتماد دارند و به اصنام ریخته شده میگویند که خدایان ما شمائید به عقب بر گردانیده بسیار خجل خواهند شد.
(اشعیا۴۲: ۱۷ و ۱۳ و ۱۱ و ۸ و ۶ و ۴ و ۲-۱)

  جدای از صفات و خصوصیات فراوانی که در این باب آمده و همگی قابل تطبیق بر پیامبر اکرم(ص) است چند ویژگی نیز ذکر شده که برخی از آنها مختص پیامبر است و برخی نیز اگر چه در پیامبران دیگر وجود داشته اما در هیچیک از پیامبران مورد ادعای یهودیان و مسیحیان بطور کامل جمع نشده است . برخی از این صفات و ویژگیها عبارتند از:

1. آن بزرگوار پسندیده و برگزیدۀ خداست و می دانیم که از مشهور ترین القاب پیامبر مصطفی است . که دقیقاً به معنی برگزیده می باشد .

2.  صاحب شریعت است و شریعت او هم جهانی است و مخصوص به گروه خاصی نیست پس مراد نمی تواند حضرت موسی باشد زیرا به اعتقاد یهودیان اگر چه دیگران هم می توانند  یهودی شوند اما این دین موهبت خاص برای بنی اسرائیل است و لذا می بینیم که یهودیان به هیچ عنوان در صدد تبلیغ دین خود نیستند و شریعت موسی نیز فراگیر و عالمگیر نبوده و نیست.

  حضرت عیسی نیز بدون شک مصداق این بشارت نخواهد بود زیرا به اعتقاد مسیحیان خود آن حضرت تابع شریعت موسی (ع)  بود و گذشته از این اصلاً در دین آن حضرت  شریعت وجود ندارد .

3. این پیامبر در میان مشرکین و بت پرستان مبعوث می شود که بنابراین نمی تواند مراد از آن حضرت عیسی(ع) باشد، زیرا حضرت عیسی(ع) در بین یهودیان مبعوث شدند که بت پرست نبودند.

4. مأمور به جنگ و جهاد است و بر دشمنان خویش نیز غلبه خواهد نمود که این خصوصیات نیز در حضرت عیسی نیز منتفی است و آن حضرت نه تنها بر دشمنان خویش غالب نشد بلکه مقهور ایشان گردید و در نهایت تاجی از خار بر سرش نهادند مسخره اش نمودند و طبق اعتقاد مسیحیان و یهودیان او را به صلیب کشیدند.

5. شادی و خوشحالی را برای اهل قیدار می داند .حال باید بدانیم که  قیدار کیست و اهل قیدارچه کسانی هستند .

قیدار فرزند دوم حضرت اسماعیل بود (پیدایش۱۳:۲۵) و کشور آنها قیدار خوانده شده (اشعیاء16:21) و پیامبر اکرم نیز از فرزندان قیداربن اسماعیل است . در کتاب مقدس چاپ لبنان 1993 میلادی در پاورقی اشاره می کند که قیدار از قبایل عرب است و در پاورقی مربوط به اشعیاء16:26 نیز آمده که قیدار قبیله ای است در شمال جزیره العرب

از آنچه گفتیم به روشنی می توان در یافت که بشارت مذکور فقط و فقط بر پیامبر اسلام مطابقت دارد و بر هیچکدام از پیامبران بنی اسرائیل و به خصوص حضرت مسیح صادق نیست و لازم به ذکر است که در فقرات متعددی از کتاب مقدس بر ظهور پیامبری از میان عربها اشاره شده است که برخی از آنها بسیار واضح است مثل همین بشارت و مراد برخی نیز به کمک سایر بشارتها روشن می شود در این قسمت به برخی از این بشارتها اشاره می کنیم.

ای عاقره ای که نزائیده ای بسرا! ای که درد زه نکشیده ای به آواز بلند ترنم نما و فریاد بر آور! زیرا خداوند می گوید پسران زن بی کس از پسران زن منکوحه زیاده اند .... زیرا که به طرف راست و چپ منتشر خواهی شد و ذریت تو امتها را تصرف خواهند نمود .... هر آینه کوهها زایل خواهد شد تلها متحرک خواهد گردید لیکن احسان من از تو زایل نخواهد شد و عهد سلامتی من متحرک نخواهد گردید.
(اشعیا۵۴: ۱۰و ۳ و ۱)

  در این آیات به سرزمین نازا بشارت میدهد و مراد از سرزمین نازا مکه است زیرا هیچ پیامبری بعد از اسماعیل از مکه مبعوث نشده است و مراد از فرزندان زن بی کس نیز فرزندان هاجر هستند که تنها و غریب و در بیابان بود .

البته در کمال تعجب می بینیم که در برخی از چاپهای کتاب مقدس مراد از نازا را اورشلیم دانسته اند و این بسیار عجیب است که اورشلیم که سرزمین بنی اسرائیل و پیامبران الهی است چگونه بر آن نازا اطلاق می شود . نکته دیگر اینکه در این آیات اشاره می کند که این سرزمین همیشه در امنیت و سلامتی خواهد بود که به وضوح بر حرم امن الهی یعنی مکه قابل تطبیق است اما تطبیق این بشارت بر اورشلیم که از گذشته همیشه شاهد جنگها و خونریزیها بوده است چگونه تطبیق می شود برای ما روشن نیست

و یا در جای دیگر آمده است :

آنانیکه مرا طلب ننموده اند مرا جستند و آنانیکه مرا نطلبیدند مرا یافتند و به قومیکه به اسم من نامیده  نشدند گفتم لبیک لبیک تمامی روزها دستهای خود را بسوی قوم متمردیکه موافق خیالات خود به راه نا پسندیده سلوک می نمودند دراز کردم.  قومیکه  پیش رویم غضب مرا همیشه به هیجان می آورند که در با غات  قربانی می گذارنند و بر آجرها بخور می سوزانند که در قبرها ساکن شده، در مغاره ها منزل دارند، که  گوشت خنزیر(خوک) می خورند و خورش نجاسات در ظروف ایشان است(اشعیا۶۵: ۴-۱)

  مراد از کسانی که مرا طلب ننمودند اقوامی هستند که خدا پرست نبودند و یک باره خدا را شناختند و او را طلب کردند و این خصوصیت با قوم عرب قابل تطبیق است   ایشان تا قبل از ظهور پیامبر اسلام به کلی از معرفت ذات و شرایع الهی بی خبر بودند و از خدا طلب معرفت و شریعت نکرده بودند و مراد از آیا ت بعدی هم به وضوح یهودیان و مسیحیان هستند .

این توبیخ و وعدۀ خداوند بر تنبیه بنی اسرائیل در سفر تثنیه 21:32 نیز  بیان شده است:

ایشان مرا به آنچه خدا نیت به غیرت آوردند و به اباطیل خود مرا خشمناک گردانیدند و من ایشان را به آنچه قوم نیست به غیرت خواهم آورد و به امت جاهل آن را خشمناک خواهم ساخت .

پولس نیز در رسالۀ خویش به رومیان همین مطلب را باز گو میکند

و می گویم آیا اسرائیل ندانسته اند اول موسی می گوید من شما را به غیرت می آورم به  آنکه امتی نیست و بر قوم بی فهم شما را خشمگین خواهم ساخت و اشعیاء نیز جرات کرده می گوید آنانیکه طالب من نبودند مرا یافتند و به کسانیکه مرا نطلبیدند ظاهر گردیدم  اما در حق اسرائیل می گوید تمامی روز دستهای خود را دراز کردم به سوی قومی نامطیع و مخالف. (رومیان۱۰: ۲۱-۱۹)

و در همان رساله 11:11 میگوید :  بلکه از لغزش ایشان نجات به امتها رسید تا در ایشان غیرت پدید آورد.

و وقتی این تعابیر در کنار هم گذاشته میشود همه و همه ما را به یک نتیجه واحد میرساند که خداوند بنا داشته از میان قوم عرب و اولا اسماعیل و سرزمین مکه  پیامبری بزرگ برگزیند که از این پیامبر با تعابیر مختلف در کتاب مقدس یاد شده و فراموش نکنیم که مسیحیان تعابیر بسیار دور تری در عهد عتیق را بشارت  مسیح تاویل میکنند و با این وجود تاویل این عبارات برای پیامبری از نسل اسماعیل و از میان عرب ها چندان دور نیست .

  

 

  بر اساس عهد جدید مردم در عصر حضرت یحیى و حضرت عیسى‏علیهما السلام به انتظار دو شخصیت جهانی نشسته بودند یکی مسیح و دیگری انتظار پیامبرى نظیر موسى‏علیه السلام را میکشیدند . براى کسانى که با عهد جدید آشنایى داشته باشند این مطلب غیر قابل انکار است. یکی به انتظار آمدن (مسیح) روز شماری میکردند و دیگری در انتظار آمدن (آن نبی ) این انتظار در مواقع گوناگونى ظهور و بروز داشته است:که دو  مورد آن را مورد بررسی قرار میدهیم  

 

  الف)در ابتدای نبوت حضرت عیسی در روز عید بزرگى که حضرت عیسى‏علیه السلام مردم را موعظه مى‏کردند، پس از اتمام موعظه، در بین مردم اختلاف افتاد که او چه کسى است. بعضى او را همان پیامبرى دانستند که حضرت موسى‏علیه السلام و دیگران به آن بشارت داده بودند و بعضى دیگر او را مسیح موعودعلیه السلام دانستند:

  «آنگاه بسیارى از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند: در حقیقت، این شخص همان نبى است و بعضى گفتند: او مسیح است و بعضى گفتند: مگر مسیح از جلیل مى‏آید؟... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد.»(یوحنا7: 43-40)

   از این عبارت به خوبى هویداست که مومنان آن زمان مبنی بر بشارت های موجود در عهد عتیق و و تورات  در انتظار آمدن دو شخصیت بودند یک مسیح و یک پیامبر موعود بودند. به عبارت دیگر، آنها در انتظار دو نفر بودند به همین دلیل در بینشان اختلاف افتاد؛ زیرا بعضى گفتند این است و بعضى گفتند آن!

 

  ب)«آن نبی» در تفحص یهود و شهادت حضرت یحیی(ع):  وقتى حضرت یحیى ‏علیه السلام به ارشاد و موعظه مردم پرداختند، درباره او به تحقیق و تفحص پرداختند. در انجیل یوحنا، در این باره چنین آمده است:

  «این است ‏شهادت یحیى در وقتى که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستى. معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند: پس چه؟ آیا تو الیاس هستى؟ گفت: نیستم، آیا تو «آن نبى‏» هستى؟ جواب داد که نى. آنگاه بدو گفتند: پس کیستى تا به آن کسانى که ما را فرستاده‏اند جواب بریم؟ درباره خود چه مى‏گویى...؟ فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال کرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و «آن نبى‏» نیستى پس براى چه تعمید مى‏دهى...؟ یحیى در جواب ایشان گفت:... او آن است که بعد از من مى‏آید، اما پیش از من شده است. من لایق نیستم بند نعلینش را باز کنم.» (یوحنا1: 27-19)

  در بشارت تثنیه18:18 عرض کردیم که انبیا بنی اسرائیل پیوسته از ظهور دو شخصیت بودند یکی «مسیح‏»‏ و دیگری  «پیامبرى نظیر موسى‏» خبر داده بودند. بنابراین، طبیعى بود که مردم گمان کنند حضرت یحیى‏علیه السلام همان «مسیح موعود» و یا پیامبر موعود باشد. بدین سبب، حاکمان اورشلیم برخود لازم و واجب مى‏دانستند که از این موضوع تحقیق کنند. آنها افرادى ساده لوح و زودباور نبودند؛ اگر کسى ادعاى نبوت مى‏کرد به خوبى، تحقیق مى‏کردند. تحقیق در مورد دعاوى کسانى که ادعاى نبوت مى‏کردند و یقین به صحت و سقم ادعاها از وظایف شوراى بزرگ سنهدرین بود. این شورا از 71 نفر عضو مشاور تشکیل مى‏شد.[1] از این‏رو، شوراى مزبور، که انجیل یوحنا آن را «یهود» مى‏نامد، هیئتى اعزام کرد تا درباره ادعای یحیى‏علیه السلام تحقیق کنند. هیئت اعزامى سه سؤال از حضرت یحیى‏علیه السلام پرسیدند:

آیا تو «مسیح موعود» هستى؟

آیا تو الیاس نبى هستى؟

آیا تو «آن نبى‏» - پیامبر موعود - هستى؟

  حضرت یحیى‏علیه السلام در جواب سؤال اول، اقرار کرد که مسیح نیست. سؤال دوم درباره حضرت الیاس‏علیه السلام بود. یهودیان طبق کتاب دوم پادشاهان [2] معتقد بودند که حضرت الیاس‏علیه السلام پیامبرى است که بر گردباد سوار شده و به آسمان عروج کرده و شخصا به زمین رجعت‏خواهد کرد. چون حضرت یحیى‏علیه السلام مسیح بودن خود را منکر شد، به نظر هیئت اعزامى چنین رسید که وى باید حضرت الیاس نبى‏علیه السلام باشد که رجعت کرده است. بنابراین، از حضرت یحیى‏علیه السلام سؤال کردند که آیا تو الیاس نبى هستى؟ حضرت یحیى‏علیه السلام پاسخ دادند که من الیاس نیستم. سپس فرستادگان با خود گفتند که اگر او مسیح و الیاس نیست، آیا همان نبى‏ است که حضرت موسى و انبیاى دیگرعلیه السلام به ظهور او بشارت داده‏اند؟ لذا، سؤال سوم را مطرح کردند. حضرت یحیى‏علیه السلام به این پرسش نیز پاسخ منفى دادند که من آن نبی نیستم.

 

از این نمونه اشارتها را نیز میتوانیم در داستان غذا دادن به 5000 نفر ببینیم[3]:

  سوال اساسی از مسیحیان این است که اگر مومنان زمان ظهور عیسی مسیح منتظر آن نبی بودند و به طور قطع نمیتواند آن نبی و مسیح یک نفر باشند چون هم در سوال یهودیان تفکیک شدند و وقتی یحیی  مسیح بودن را انکار کرد از وی پرسیدند حال که مسیح نیستی، پس آن نبی هستی؟ به علاوه وقتی منبع بشارت آن نبی در تثنیه 18 :18  میخوانیم میبینیم که مشخصات آن نبی قابل تطبیق عیسی مسیح نیست.

 

  براساس اسناد مکشوفه در سواحل بحرالمیت نیز مردم در انتظار پیامبر موعود(آن نبى) بودند و این غیر از «مسیح موعود» بود. این پیامبر موعود را در زبان عبرى، گبر به معناى «انسان‏»[4] مى‏خواندند.


 

 

 

 حضرت عیسی مسیح(ع) پیش از عروج به آسمان از آمدن فرد دیگری که در متن یونانی «پاراکلیتوس» و در ترجمه سریانی  «فارقلیطا» خوانده شده است بشارت می دهد، که پس از او خواهد آمد.  این بشارت در انجیل یوحنّا باب 14، در آیه 16،  ذکر شده است که به نقل از حضرت عیسی(ع) میگوید:

 

κἀγὼ ἐρωτήσω τὸν πατέρα καὶ ἄλλον παράκλητον δώσει ὑμῖν ἵνα μεθ' ὑμῶν εἰς τὸν αἰῶνα ᾖ,

ترجمه:

و من از پدر خواهم خواست و او مدافعی(=فارقلیطایی) دیگر به شما خواهد داد که همیشه با شما باشد.

 

همان طور که می بینید حضرت عیسی مسیح، یاران خود را به آمدن فارقلیطایی دیگر، بشارت می دهد که این کلمه در ترجمه های فارسی مسیحیان از انجیل یوحنّا به «تسلی دهنده»، «مدافع» و امثال اینها ترجمه شده است.  این آیه و توضیحاتی که حضرت عیسی مسیح در ادامه سخنان خویش در مورد او خواهد داد، نشان میدهد که به احتمال زیاد اینجا حضرت عیسی مسیح(ع) به حضرت محمّد(ص) بشارت داده است.

  چنانکه ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن، جلد 3، صفحه 708 می گوید مانی و منتز که پیش از حضرت محمّد(ص) بودند، ادعا کرده اند که همان فارقلیطای موعود هستند و این امر نشان می دهد که مسیحیان تا قرنها منتظر این فارقلیطا بوده اند و بخاطر همین انتظار نیز افرادی مثل مانی و منتز فرصت پیدا کردند که خود را فارقلیطا معرفی کنند. این امر نشان می دهد که مجامع مسیحیت در پیش از اسلام منتظر این فارقلیطا بوده اند و لذا این که فارقلیطا یک پیامبر پس از حضرت عیسی(ع) است، تنها ادعای مسلمانان نیست.

  انجیل یوحنا در ابتدا به زبان یونانی نوشته شده است و در نسخۀ یونانی این کلمه به صورت پاراکلیتوس نوشته شده است. حضرت عیسی مسیح(ع) به زبان یونانی سخن نمی گفته است، بلکه به زبان آرامی سخن می گفته است و یوحنّا که انجیل خود را به زبان یونانی نوشته است، طبق عادت همیشگی مسیحیان(که در مقدمه نیز بدان اشاره کردیم) اسمی را که حضرت مسیح(ع) به زبان آرامی به زبان آورده است، ترجمه کرده است و ترجمۀ آن را به یونانی نوشته است که این ترجمه بعدها در ترجمه های سریانی به فارقلیطا تبدیل شده است. اما اگر این ترجمۀ یونانی را به زبان آرامی که حضرت عیسی(ع) بدان سخن گفته است، برگردانیم، ترجمۀ آن میشود: مَحمَدَ. پس به نظر میرسد که حضرت عیسی مسیح(ع) واقعا اسم حضرت محمّد(ص) را به زبان آورده است ولی در انجیل یوحنّا این اسم از زبان آرامی به زبان یونانی ترجمه شده و به پاراکلیتوس بدل شده است. به نگر من همین امر به خوبی نشان می دهد که منظور حضرت عیسی(ع) فقط و فقط حضرت محمّد(ص) است.

 

  البته چنانکه حضرت عیسی(ع) در ادامه توضیحات در مورد فارقلیطا، به نقل از انجیل یوحنّا باب 16، آیه 7 می فرمایند، تا ایشان نرود، او نمی آید:

ἀλλ' ἐγὼ τὴν ἀλήθειαν λέγω ὑμῖν, συμφέρει ὑμῖν ἵνα ἐγὼ ἀπέλθω. ἐὰν γὰρ μὴ ἀπέλθω, ὁ παράκλητος οὐκ ἐλεύσεται πρὸς ὑμᾶς: ἐὰν δὲ πορευθῶ, πέμψω αὐτὸν πρὸς ὑμᾶς.

ترجمه:

با اینحال، من به شما راست می‌گویم که رفتنم به‌ سود شماست. زیرا اگر نروم، آن مدافع(فارقلیطا) نزد شما نخواهد آمد؛ امّا اگر بروم او را نزد شما می‌فرستم.

 

  این آیه نیز نشان می دهد که فارقلیطا بعد از حضرت عیسی(ع) خواهد آمد و لذا این آیه نشان می دهد که مسیحیان حقیقی باید منتظر موعود دیگری پس از حضرت عیسی(ع) باشند.

 

  از سوی دیگر انجیل یوحنّا در آیه 8 از باب 16، به نقل از حضرت عیسی(ع) در مورد فارقلیطا می فرماید:

καὶ ἐλθὼν ἐκεῖνος ἐλέγξει τὸν κόσμον περὶ ἁμαρτίας καὶ περὶ δικαιοσύνης καὶ περὶ κρίσεως:

ترجمه:

و چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود.

 

 این آیه نیز نشان می دهد که فارقلیطای موعود، حضرت محمّد(ص) است، زیرا بعد از حضرت عیسی(ع) هیچکس به اندازۀ آن حضرت در ملزم کردن به عدالت و داوری و خودداری از گناه تلاش نکرده است و نیز دعوت آن حضرت به این امر جهانی بوده است چنانکه شاهان کشورها را نیز به راه حق دعوت کرده است و به سویشان نامه فرستاده است و این امر با «ملزم کردن جهانیان» سازگاری کامل دارد.

 

  همچنین انجیل یوحنّا در آیه 26 باب 15، به نقل از حضرت عیسی(ع) چنین نقل می کند:

Οταν ἔλθῃ ὁ παράκλητος ὃν ἐγὼ πέμψω ὑμῖν παρὰ τοῦ πατρός, τὸ πνεῦμα τῆς ἀληθείας ὃ παρὰ τοῦ πατρὸς ἐκπορεύεται, ἐκεῖνος μαρτυρήσει περὶ ἐμοῦ:

ترجمه:

امّا چون آن مدافع(فارقلیطا) که از نزد پدر برای شما می‌فرستم بیاید، یعنی روحِ راستی که از نزد پدر می‌آید، او خودْ دربارۀ من شهادت خواهد داد.

 

این آیه به شهادت دادن آن فارقلیطا به حقانیت حضرت عیسی(ع) اشاره دارد و ما می دانیم که حضرت محمّد(ص) بارها حضرت عیسی(ع) را تصدیق کردند و بسیاری از تهمتهای مسیحیان به آن حضرت را نیز رد فرمودند. پس این آیه نیز نشانه دیگری از این امر به ما می دهد که موعود مورد نظر همان حضرت محمّد(ص) است.

 

  ضمن اینکه در آیه 13 باب 16 از انجیل یوحنّا، به نقل از حضرت عیسی مسیح(ع) چنین گفته شده است:

ὅταν δὲ ἔλθῃ ἐκεῖνος, τὸ πνεῦμα τῆς ἀληθείας, ὁδηγήσει ὑμᾶς ἐν τῇ ἀληθείᾳ πάσῃ: οὐ γὰρ λαλήσει ἀφ' ἑαυτοῦ, ἀλλ' ὅσα ἀκούσει λαλήσει, καὶ τὰ ἐρχόμενα ἀναγγελεῖ ὑμῖν.

ترجمه:

ولیکن چون او یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خود تکلّم نمی کند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد.

 

  اینکه او از خود سخن نمی گوید، به خوبی نشانگر پیامبر بودن، فارقلیطای موعود است، ضمن اینکه قرآن نیز در مورد حضرت محمّد(ص) میفرماید که او از روی هوا و هوس سخن نمی گوید بلکه آنچه می گوید، وحی خداست بر او(سوره نجم، آیه4و3). در مورد خبر دادن او از اخبار آینده نیز بسیاری از حوادث آینده توسط حضرت محمّد(ص) پیشگویی شده است که این پیشگویی ها در کتب تاریخ و سیره موجود است.

 

در جای دیگر حضرت عیسی(ع) به نقل انجیل یوحنّا باب 16، آیه 14، در مورد فارقلیطا می فرمایند:

ἐκεῖνος ἐμὲ δοξάσει, ὅτι ἐκ τοῦ ἐμοῦ λήμψεται καὶ ἀναγγελεῖ ὑμῖν.

ترجمه:

او مرا جلال خواهد داد زیرا که از آنچه آن من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد.

 

  این آیه نیز تا حدود زیادی نشان می دهد که این بشارت مربوط به حضرت محمّد(ص) است، زیرا حضرت محمّد(ص) به راستی حضرت عیسی(ع) را جلال داد و حقایق فراوانی در مورد حضرت عیسی(ع) که به خاطر تحریفات به دست فراموشی سپرده شده بود، را بازگو فرمود. در حالی که قرآن و سخنان پیامبر خدا(ص) شأن و مقام بسیار والایی برای آن حضرت قائل هستند، طبق کتاب مقدس مسیحیان، آن حضرت ملعون شد(غلاطیان13:3) و بر روی صلیب دهان به کفرگویی گشود(متی46:27 و مرقس34:15) و اولین معجزه اش از دید انجیل یوحنا ساختن شراب برای مردم است(یوحنّا2: 11-1) او غیر مسیحی و یهودیان، را "سگ" خطاب میکند (متی6:7و26:15). او همچنین درخواست کمک زن غیر یهودی، را رد کرد(متی15: 25-23) و تنها بعد از توهین به او کمکش کرد. عیسی(ع) به روشی ظالمانه به مردم حمله می کند و این حمله به خاطر این است که آنها در روز شنبه کار کرده اند(یوحنا15:2) ولی اگر حفظ حرام و حلال دین یهود برای او اینقدر مهم بوده است، پس چرا برای مردم شراب درست می کند و به آنها می خوراند؟ عیسی(ع) در مثلی که راجع به خودش بود، گفت: "امّا آن‌ دشمنانِ من‌ که‌ نخواستند من‌ بر ایشان‌ حکمرانی‌ نمایم‌، در اینجا حاضر ساخته‌ پیش‌ من‌ به‌ قتل‌ رسانید."(لوقا27:19) وهمچنین عیسی(ع) کودکان را به جرم والدینشان خواهد کشت(مکاشفات یوحنا23:2)

  پس آشکار است که حضرت محمّد(ص) کسی بود که این همه توهینی که مسیحیان به حضرت عیسی(ع) نسبت می دهند را نفی کرد و به راستی نام آن حضرت را جلال داد و حقایق فراوانی را در مورد آن حضرت بازگو فرمود.

 

   حال فقط جای این سؤال است که اگر کتابهای مقدّس مسیحیان و یهودیان تحریف شده است، چگونه میشود به آنها استناد کرد؟ در پاسخ عرض میکنیم که مسیحیان و یهودیان کتابهایشان را تحریف نشده میدانند، پس باید به هر چیزی در آنها آمده ایمان داشته باشند و لذا باید با این بشارتها به سوی اسلام بیایند. ضمن اینکه ما بخشهایی را تحریف شده میدانیم که دلایل کافی برای تحریف شده بودنشان داشته باشیم.


پی نوشت:

[1]

[2] .

[3]

[4] .