پیامبر رحمت

باران رحمت خدا همیشه می بارد، تقصیر ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم!

پیامبر رحمت

باران رحمت خدا همیشه می بارد، تقصیر ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم!

پیامبر رحمت

ای نام تو جانبخش تر از آب حیات

محتاج تو خلقی به حیات و ممات

از بعثت انبیا و ارسال رسل

مقصود تو بودی، به جمالت صلوات

بایگانی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۴ اسفند ۹۳، ۰۰:۰۱ - ناصر طالب زاده mer30

از اسلام بیداری، تا بیداری اسلامی

سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۴۶ ق.ظ


حسین مشرقی - نسلی که آنقدر از قید و بند رها نشان می‌داد؛ که حتی برخی از پژوهش‌گران را بر این گمان وا می‌داشت؛ که نسلی است که روز به روز دارد از اسلام می‌گسلد. و دورتر می‌شود. چه شد که این نسل، یکباره علیه دولت‌هایی سکولار خروشید؟ دولت‌هایی که خودشان مدعی جدایی از دین و حتی ضدیت با آنند. چه شد که این نسل به اسلام بازگشت؟
 

به گزارش پایگاه بیداری اسلامی؛ اسلام در دوران پیامبر و صحابه، شاهد عصری طلایی بود. عصری که در آن، به برکت وجود پیامبر و اتصال ایشان به منبع لا یزال وحی، احتمال هیچ گونه خطایی نمی‌رفت. بنابراین می‌توان آن را دورانی دانست؛ که همه چیز سر در فراز داشت. بعد از ایشان و در زمان خلفای راشدین نیز این دوران طلایی ادامه یافت. صحابه، به دلیل آنکه برکت حضور پیامبر را درک نموده و از سرچشمه ی او آب معرفت نوشیده و علم و اخلاق را بی‌واسطه از حضرتش فراگرفته بودند؛ همواره و در تمام کارهای خود، در پرتو نور محمدی حرکت می‌کردند. و احتمال خطایی در رفتار ایشان نبود. عصر طلایی، همزمان با فرو خفتن دوران صحابه تمام شد. و پس از آن، اسلام وارد دوران تمدن و شکوفایی شد؛ شکوفایی که از یک سو، سبب عالم‌گیر شدن شریعت اسلامی و از دیگر سو سبب شکوفایی علوم و فنون در میان مسلمانان و دست آخر سبب برتری علمی  و سیاسی جامعه ی مسلمان، در آن روزگار می‌شد. دوران شکوفایی، در تمام طول حکومت عباسیان ادامه یافت. اغلب نوشته‌ها و دستاوردهای مهم فلسفی و علمی و کلامی و فقهی، در این روزگار انجام گرفتند. اما با حمله ی مغولان، که حمله‌ای ویرانگر و وحشت‌آور بود؛ ما وارد دوران انحطاط اسلامی شدیم. دورانی که رکود، پسگرد علمی و تمدنی، فقر و عقب افتادن از قافله‌ی علم و فرهنگ و سیاست، نشانه‌های عام آن بودند. مشکل آنجا بود که جوامع مسلمان، هیچ وقت نتوانستند از زیر بار این دوران بیرون روند؛ دورانی که شاید بتوان آن را دوران حاکمیت اسلام رکود زده نامید.

آنچه گذشت، روایت اهل سنت از تاریخ اسلامی است. روایتی که دوران صحابه را در صدر می‌نشاند و از آن دوران، همواره به عنوان دوران طلایی اسلام یاد می‌کند. روایتی که دوران صحابه را به چیزی شبیه «یوتوپیا» بدل می‌کند. و به آن تقدس خاصی می‌بخشد. و همواره به آن استناد می‌کند. این روایت، بعد از آن، از دوران شکوفایی با حسرت یاد می‌کند. و افسوس روزگار عظمت را می‌خورد. اصولا، این گذشته نگری و تقدیس گذشته، جزء لاینفک اندیشه‌ی اجتماعی و سیاسی اهل سنت بوده است؛ اندیشه‌ای که با پناه بردن به یک احساس نوستالژیک و حسرت بار، نسبت به گذشته‌ای سرتا سر طلایی، از زیر بار اکنون شانه خالی می‌کند. اما اگر از این دو، یعنی تقدس بخشی به دوران صحابه ی پیامبر و این احساس نوستالژیک، که منجر به بی‌مسئولیتی در قبال ارائه‌ی راه حلی صحیح و به روز برای مشکلات معاصر می‌شد؛ چشم بپوشیم، می‌توانیم بقیه‌ی عناصر این روایت را بپذیریم. هیچکس نمی‌تواند انکار کند که جوامع اسلامی، آن پویایی و شکوه و جنبشی که دورانی داشته بودند و سبب می‌شد که همیشه در صدر باشند؛ مدت‌هاست از دست داده‌اند. هیچ کس نمی‌تواند انکار کند که از دوران بعد از حمله‌ی مغولان، آن تمدن شکوفا، به افول گرایید. و ما وارد دوران انحطاط یا دوران سکوت شدیم. هر چند که تفکر سیاسی اهل سنت، همواره در پی توجیه وضع موجود بوده است. اما این حالت در این دوران انحطاط شدیدتر شد. در این دوران، ما شاهد آن بودیم که نظریه های اجتماعی و سیاسی در بین اهل سنت ظهور نمودند؛ که حالت استبداد سیاسی، حالت عقب ماندگی، حالت رکود فکری و انحطاط را توجیه می‌کردند و ساحت دولت‌های رسمی را از آن پاک می‌کردند.

دوران انحطاط اسلامی، با ورود جوامع اسلامی به آن چه عموما دوران نو نامیده می‌شود؛ نه تنها به پایان نرسید؛ بلکه ما شاهد تشدید حالت تبعیت، واپس ماندگی و نیز استبداد بودیم. علی رغم ظهور کسانی همچون «سید جمال الدین اسدآبادی»، «محمد عبده»، «رشید رضا» و «کواکبی»، باز این حالت ادامه یافت. و فریادهای اصلاح‌گرانه‌ی آن‌ها راه به جایی نبرد. از یک سو نهادهای سنتی فقهی در جهان اهل تسنن، همچنان به سکوت خود ادامه می‌دادند و اگر هم حرف و نظری می‌دادند در جهت توجیه وضعیت عقب مانده‌ی جوامع و مشروعیت بخشی به دولت‌های مستبد این جوامع بود. از سوی دیگر هم اصلاح‌گران مسلمان، از ارتباط دادن گفتار خود با توده‌ها عاجز ماندند و گفتار آن‌ها تنها در سطح نخبگان محدود ماند. جالب آنجاست که در چنین فضایی، ما شاهد برآمدن دولت‌هایی بودیم که با اسلام میانه‌ی خوبی نداشتند. و راه سکولاریسم و ضدیت با دین را برای خود انتخاب کرده بودند. گویی دولتمردان، در جهان عرب، بر این باور بودند که اسلام مایه ی انحطاط بود؛ و باید برای پیشرفت، آن را کنار نهاد. همه ی سیاستهای این دولتها را هم می شد؛ در همین راستا دید و تفسیر نمود. جالب تر نیز، موضع نهادهای رسمی دینی در جهان تسنن بود؛ که سکوت برگزیده و همچنان به حسرت برگذشته و توجیه حالت کنونی بسنده نموده و بدین سان به دولت‌های موجود مشروعیت می‌بخشیدند.

در این میان، سکوت جامعه‌‎ی مسلمان در برابر این روند انحطاط، وابستگی دولت‌های عرب و عملکرد دولت‌مردان در ادامه و تشدید این وابستگی و عقب ماندگی و تداوم حالت استبداد و بالاتر از آن، اصرار بر ضدیت با دین و رواج فرهنگ غیر دینی تعجب آمیز بود. جامعه شناسان با حالتی از شگفت زدگی به توصیف این سکوت می‌پرداختند. و حتی برخی آن را نشانه‌ی رضایت جامعه از این سیاست‌ها می‌دانستند. سیاست‌هایی که به گفته‌ی ناظران، سبب برآمدن نسلی شده بود؛  که هیچ مسئولیتی در قبال وضعیت سیاسی و فرهنگی احساس نمی‌کرد. نسلی که گاه آن را نسل آهنگ‌های «رپ»، گاه نسل «چت روم» و گاه نسل روزنامه‌های زرد می‌نامیدند. اغلب پژوهش‌های جامعه شناسان عرب در این دوره، بر بی‌قید و بندی و بی‌هدفی نسل جوان عرب انگشت می‌نهاد. و سیاست‌های دولتی را مشوق این حالت می‌دانست. گویی دولت‌ها با این عملکرد؛ می‌خواستند رقیبان خود را از صحنه بیرون کنند؛ و به سیاست بی‌میل نمایند. اما این تمام ماجرا نبود.

نسل هیچ، نسل مسخره، نسل «چت روم»، نسل آهنگ‌های مبتذل، نسلی که آنقدر از قید و بند رها نشان می داد؛ که حتی برخی از پژوهشگران را بر این گمان وا می‌داشت؛ که نسلی است که روز به روز دارد از اسلام می‌گسلد. و دورتر می‌شود. چه شد که این نسل، یکباره علیه دولت‌هایی سکولار خروشید؟ دولت‌هایی که خودشان مدعی جدایی از دین و حتی ضدیت با آنند. چه شد که این نسل به اسلام بازگشت؟ واقعیت آن است که نمی‌توان به این روایت از امور، به مثابه‌ی روایتی بدیهی نگریست. و آن را دربست پذیرفت. نخست آنکه نمی‌شود گفت همه‌ی نسل جوان از این قماش بودند. این روایت را کانال‌های رسمی، برای آن ترویج می‌‍دادند که بگویند؛ جامعه میل زیادی به اسلام ندارد. اتفاقا ماجرا کاملا برعکس بود. چندین سال است که جوانان اسلام خواه، فعالانه در دانشگاه‌های کشورهای عربی حضور دارند. در مصر، سال‌هاست که اتحادیه‌ها و انجمن‌های دانشجویی در دست دانشجویان اسلام خواه است؛ دانشجویانی که نه با دولت سر سازگاری دارند و نه با نهادهای رسمی دینی، که توجیه‌گر دولت و ترویج دهنده‌ی اسلامِ مماشات بوده‌اند. دیگر آنکه حتی در درون جامعه و در دل این توده از جوانانی که با این صفات کم مایه از آن‌ها یاد می‌شد هم، گرایش‌های اسلامی وجود داشت. ضدیت آنان با سیاست‌های غرب، در حمایت روز افزون از اسرائیل و حمایت و همبستگی آنان از جنبش‌های اسلامی در فلسطین و عملیات شهادت طلبانه ی مبارزان فلسطینی، نشانه‌های گویایی از این میل به اسلام بود. اما نه به اسلامِ مماشات، که نهادهای رسمی هم آن را ترویج می‌دادند؛ بلکه به نوع دیگری از اسلام که این جنبش‌ها از دل آن درآمد.

این نسل، از اسلامِ مماشات، اسلام خمودگی و بی‌خیالی، اسلام سیاست زده و در خدمت توجیه وضعیت موجود، اسلام عافیت طلب، خسته و دلزده شده بود. این همان اسلامی بود که در سرتاسر دوران انحطاط شاهد رشد آن بودیم و در دوران معاصر از دل آن تئوری‌هایی بیرون آمد؛ که سرتاسر، تسلیم در برابر استعمارگران، دولت‌های غربی و توجیه نظام هایی بود که آشکارا با اسلام ناسازگار بودند. اسلامی که گاه عملیات شهادت طلبانه ی فلسطینیان را محکوم می‌نمود و گاهی دیگر در برابر حکم دولت فرانسه، به ممنوعیت حجاب کرنش می‌نمود. و بی‌حجابی را در آنجا جایز می‌شمرد. جوان بیکار بحران زده ی عرب، از این اسلام خسته شده بود. اما زیر پوست آن، میل به اسلامی از نوع دیگر نهفته بود. اسلامی که در برابر ظلم، در برابر استبداد، در برابر اشغال سرزمین‌های اسلامی و در برابر وضعیت عقب مانده سکوت نکند. اسلامی که قائل به تغییر خود جوش در راستای تحقق اهداف اسلامی و قائل به اولویت دادن به مردم در برابر حاکمان مستبد بود.

به نظر می‌رسد که می‌توان جنبش‌های اخیر در جهان عرب را، به حق، نوعی بیداری اسلامی شمرد. نوعی بازگشت به اسلام بیدار، اسلامی که بی‌شک با آن دست از اسلامِ مماشات، که نهادهای رسمی دینی در جهان عرب (که به نهادهایی دولتی بدل شده بودند.) ترویج می‌دادند؛ زمین تا آسمان تفاوت داشت. برای همین هم، نه این نهادهای رسمی به طیب خاطر به آن نگاه می‌کردند (و سکوتشان نشان دهنده ی بغض آن‌ها بود.) و نه توده ی جوان مردم، منتظر اشاره‌ای از آنان شدند. و یا از آنان برای رهبری جنبش و تایید آن کمک خواستند. اسلامِ بیداری، با اسلامِ مماشات تفاوت داشت. و اگر اسلامِ مماشات هم حاصل دوران انحطاط بود؛ و هم پایه‌های آن را تحکیم می‌نمود؛ اسلامِ بیداری، موج بیداری اسلامی را سبب شده بود. بیداری اسلامی، برای تغییر وضعیت جوامع مسلمان.

 

منبع: «ویژه‌نامه روزگار وصل (بیداری اسلامی) - بهار 1391»

۹۳/۱۱/۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۱
میرزابابایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی